اندر فراق یارانه!
آوده اند که از مریدان ابو عطار زنجانی جعبه ی جادویی در بر گذاشته و بالشی ازرادیو ی جیبی زیر سر نهاده و به رسم ادب تا پاسی از شب بخفتی و خر و پف همی کردی .وانگهی با استماع خبری ناگوار از برای حذف یارانه پریشان گشتی و رادیو بر زمین کوبیدی و در حال این اشعار همی سرودی:
چرا یارانه از ما پرکشیدی مگر از ما کلامی بد شنیدی؟!
تمام قدو بالایت عزیزست که طعمت در مذاق من لذیذست
نه دردی در خودش بیند نه اندوه هر آن کس تکیه دارد بر تو چون کوه
چه شب هایی که با عشقت نشستم چه ایامی که با شوقت نخفتم
به تدبیرو فراست جمع گشتند ره یارانه را بر ما ببستند
بسی با هم برفتند و نشستند سبوی شادی ما را شکستند
الا ای دولت بالا بلندان به این کار خودت دل ها ملرزان
الا ای آن که نقل قول کردی چرا جانا چرا جان ، هول کردی
نباشی این میان هرگز تو مسئول که حذفش از برایت گشته مشمول
دگر یارانه من خوابت ببینم که عمری رفت و من در تو اسیرم
تمام دل خوشی از بیست و سی تو چه بی منت نصیب هر کسی تو
چه طرح و نقشه هایی بر تو چیدم برایت خواب هایی که ندیدم
بگفتم روز پیری یار من باش دل من دلبر و دلدار من باش
کنون من از فراقت بی قرارم در آوردی دمار از روزگارم
اگر چه شغل من شغلی شریفست ولی یارانه چی چون بند کیفست
من از شغل خودم خواهم جدایی تو ای یارانه چی زودی بیایی!!
سیدعلی طبا طبائی